تهران در ۲۰ مترمربع؛ جامعهشناسی خوابگاههای دانشجویی
سمیه حیدریان
۱۴۰۴/۸/۱۳
تعداد بازدید: 298
دستهبندی:
تهرانِ درون اتاقها؛ وقتی هر خوابگاه دانشجویی، شهری کوچک است
دیوارهای یک ساختمان چهارطبقه در نزدیکی میدان انقلاب، مرز میان دو دنیا هستند. بیرون، تهران با تمام هیاهو و بینظمیاش جریان دارد. درون، هفت دختر از هفت شهر مختلف، در حال زیستن در فضای یک اتاق هفت تخته هستند. یکی از آنها هر شب ساعت ده صدای آلارم گوشیاش را برای نماز صبح تنظیم میکند. دیگری تا سه بامداد با هدفون موسیقی گوش میدهد. سومی در گوشهای از آشپزخانه مشغول تهیه غذای محلی شهرش است که بوی آن تا راهرو پیچیده. این فضا نه خانه است و نه هتل. این مکانی است که در آن، ایران به شکلی فشرده و بدون فیلتر ظاهر میشود.
خوابگاه دانشجویی از این منظر، تنها محل اقامت موقت نیستند. آنها آزمایشگاههای زندهای هستند که در آنها فرهنگها، طبقات، زبانها و جهانبینیهای متفاوت در یک فضای محدود به تعامل وادار میشوند. این مقاله تلاش دارد از دریچهی اتنوگرافی شهری، به این میکروجهانها نگاه کند و بفهمد که چگونه هر اتاق، روایتی از شهر بزرگتر را در خود جای داده است.
وقتی جغرافیا در یک قفسه کتاب جا میشود
در اتاق شمارهی سیزده یک پانسیون دخترانه در تهران، سه دختر زندگی میکنند که تا پیش از این، جز نام استان یکدیگر را نمیشناختند. دختر رامسری که کتابهای شعر فارسی را روی تخت خود چیده، همسایهی دختر خرمآبادی است که تصویر پدربزرگش را به دیوار زده. دختر مشهدی نیز، وسایل خود را طوری مرتب کرده که گویی هنوز در خانهی پدری است و منتظر بازرسی مادر.
تفاوتها در ابتدا خودنمایی میکنند. دختری که عادت داشته تنها باشد، حالا باید یاد بگیرد که صدای تلفنش در شب دیگران را بیدار میکند. دختری که در خانهاش مسئول نظافت نبوده، اینجا باید جاروبرقی را دست بگیرد. اما تعامل روزانه، کمکم تفاوتها را به پل تبدیل میکند. دختر رامسری یاد میگیرد که چگونه خورش فسنجان را با دستور خرمآبادی درست کند. دختر مشهدی برای دیگران معنی شعرهای نیمایوشیج را توضیح میدهد. دختر خرمآبادی داستانهایی از تاریخ خانوادهاش تعریف میکند که هیچ کتاب تاریخی در آنها نیست.
خوابگاه در این معنا، جامعهشناسی زنده است. اینجا فرایند «اجتماعیشدن مجدد» رخ میدهد؛ جایی که فرد یاد میگیرد زندگی جمعی، معنایی متفاوت از زندگی خانوادگی دارد. در این فضا، هیچکس حق انحصار ندارد. همه باید مذاکره کنند، سازش کنند و گاهی عقبنشینی کنند.

زبان مشترک؛ وقتی لهجهها یک گویش میسازند
در اقامتگاه پسرانه در تهران واقع در منطقهی یوسفآباد، صدای گفتگوی شبانه پسران شبیه یک سمفونی زبانی است. تبریزی با لهجهی خاص خود حرف میزند، اما واژگان تهرانی را در جملاتش جا داده. شیرازی هنوز «ر»های خود را غلتان میدهد، اما اصطلاحات خیابانی تهران را بهخوبی میشناسد. کردی اتاق، واژگان محلی خود را به زبان مشترک اضافه کرده و بقیه آنها را بهعنوان شوخی تکرار میکنند.
اما زبان خوابگاه صرفاً ترکیب لهجهها نیست. هر خوابگاهی کد زبانی خاص خود را میسازد. لقبهایی که به افراد میدهند، نشاندهندهی ویژگیهای برجستهی آنهاست. «دکتر» برای کسی که همیشه درس میخواند، «شف» برای آنکه غذا میپزد، «فیلسوف» برای کسی که هر شب دربارهی معنای زندگی حرف میزند. این لقبها، جایگاه اجتماعی افراد در جامعهی کوچک خوابگاه را مشخص میکند.
شوخیهای داخلی نیز بخشی از این زبان مشترک است. اتفاقاتی که فقط اهالی آن خوابگاه میفهمند، لحظاتی که به افسانه تبدیل شدهاند، و داستانهایی که بارها تکرار میشوند اما هرگز کهنه نمیشوند. این زبان، هویت جمعی میسازد و مرز میان «ما» و «آنها» را مشخص میکند.

نظم غیررسمی؛ آیینهای نانوشتهی زندگی جمعی
هر صبح در یک خوابگاه دخترانه در تهران، سناریوی یکسانی تکرار میشود. ساعت شش و نیم، اولین نفر بیدار میشود. صدای پایش در راهرو، سیگنال بیداری برای بقیه است. ساعت هفت، صف حمام شکل میگیرد. قوانین نانوشته وجود دارد: هر کس حداکثر پانزده دقیقه حق دارد. کسانی که کلاس صبح دارند، اولویت میگیرند. آب داغ برای همه باید کافی باشد.
آشپزخانه نیز فضایی پرتنش است. یخچال مشترک، نمایشگر روابط اجتماعی خوابگاه است. برخی قفسهی خود را مشخص کردهاند، برخی به اشتراک میگذارند. کسی که بدون اجازه غذای دیگری را میخورد، به سرعت در لیست سیاه قرار میگیرد. اما کسی که غذای خود را با دیگران تقسیم میکند، محبوب میشود.
شبها نیز نظم خاص خود را دارند. بعد از ساعت یازده، صداها پایین میآیند. کسانی که شبکار هستند، به اتاق مطالعه میروند یا با هدفون به کارشان ادامه میدهند. این نظم، نتیجهی قانون نیست. نتیجهی فرایندی است که در آن افراد یاد گرفتهاند چگونه در کنار هم زندگی کنند.
پانسیون پسرانه در تهران در مقابل خوابگاه دخترانه؛ دو فرهنگ در دو فضا
تفاوت میان این دو فضا، از همان ورودی مشخص است. در پانسیون دخترانه، رنگها، تزئینات و نظم بیشتری به چشم میخورد. دخترها معمولاً وقت بیشتری برای چیدمان فضا صرف میکنند. دیوارها تزئین شدهاند، گلدانها سر جای خود قرار دارند و فضای مشترک حس خانگی دارد.
در مقابل، در اقامتگاه پسرانه در تهران، فضا عملکردیتر است. تزئینات کمتر، نظم کمتر، اما در عوض، راحتی بیشتر. پسرها کمتر به ظاهر اهمیت میدهند و بیشتر به کارکرد. اتاقها ممکن است شلوغتر به نظر برسند، اما روابط مستقیمتر و کمتر پیچیده است.
اما این تفاوتها، کاملاً قاعدهمند نیستند. برخی خوابگاههای دخترانه کاملاً آشفته و پرهیاهو هستند. برخی خوابگاههای پسرانه نظم نظامی دارند. در نهایت، فرهنگ هر خوابگاه، ترکیبی از شخصیت افرادش است. اما بهطورکلی، این تفاوتها بازتاب تفاوتهای فرهنگی گستردهتری است که در جامعه وجود دارد و در فضای کوچک خوابگاه، بیشتر خودنمایی میکند.

دینامیک قدرت؛ سلسلهمراتب غیررسمی در فضای کوچک
هر خوابگاهی، سلسلهمراتب غیررسمی خاص خود را دارد. کسانی هستند که بهطور طبیعی رهبر میشوند. آنها ممکن است قدیمیترین ساکن باشند، یا کسانی که شخصیت قویتری دارند، یا افرادی که بهتر میتوانند مشکلات را حل کنند. این رهبران، معمولاً در تصمیمگیریهای جمعی نقش دارند، از انتخاب سریال برای تماشای جمعی گرفته تا حل تعارضات میان افراد.
تعارضات نیز بخش اجتنابناپذیر زندگی خوابگاهی است. مسائل کوچک میتوانند به تنشهای بزرگ تبدیل شوند. کسی که ظرفهای کثیف خود را میشوید، کسی که صدای موسیقیاش بلند است، یا کسی که مدام از دیگران قرض میگیرد اما برنمیگرداند. این تعارضات، آموزشگاه مهارتهای اجتماعی هستند. جوانان یاد میگیرند چگونه انتقاد کنند، چگونه به انتقاد واکنش نشان دهند و چگونه در شرایط سخت، کنترل خود را حفظ کنند.
اما در کنار تعارضات، همبستگی نیز شکل میگیرد. شبهایی که یکی از اعضا بیمار میشود، بقیه به او سر میزنند. روزی که یکی پول ندارد، دیگران کمک میکنند. لحظهای که یکی خبر بدی میشنود، جمع دورش را میگیرد. این همبستگی، نتیجهی زندگی مشترک است؛ درکی که از تنهایی میآید و در جمع، معنا پیدا میکند.

خوابگاه بهمثابه آینهی جامعه
اگر بخواهیم ایران را بشناسیم، باید به خوابگاههایش نگاه کنیم. در این فضاها، تمام پدیدههای اجتماعی که در سطح کلان وجود دارند، در مقیاس کوچکتر تکرار میشوند. تبعیض، همدلی، رقابت، همکاری، تعصب و پذیرش همه اینجا حضور دارند. دختری که در خانهاش با افراد از قومیت دیگر ارتباطی نداشته، در خوابگاه برای اولین بار یاد میگیرد که تصوراتش درست نبوده است.
خوابگاهها همچنین فضایی برای شکلگیری هویت جدید هستند. جوانی که از شهر کوچکی آمده، در تهران و در خوابگاه، برای اولین بار تجربهی استقلال واقعی را دارد. او اینجا کشف میکند که چه کسی است، چه میخواهد و به چه باور دارد. این فرایند خودشناسی، در تنهایی خانه غیرممکن است، چرا که هویت، در رابطه با دیگران ساخته میشود.
علاوه بر این، خوابگاهها آموزشگاه مهارتهای زندگی هستند. جوانان اینجا یاد میگیرند چگونه بودجه مدیریت کنند، چگونه وقت خود را تنظیم کنند، چگونه با افراد مختلف ارتباط برقرار کنند و چگونه در شرایط سخت، انعطافپذیر باشند. این مهارتها در هیچ کلاس درسی آموخته نمیشوند؛ تنها در تجربهی زیستهی زندگی جمعی شکل میگیرند.
نتیجه گیری: هر خوابگاه یک شهر کوچک با روایت بزرگ
در نهایت، هر خوابگاه دانشجویی در تهران، نسخهای فشرده از شهر است. همانطور که تهران شهری پرتضاد، متنوع و پویا است، خوابگاهها نیز چنیناند. در این فضاهای کوچک، ایران واقعی زندگی میکند؛ نه ایران کتابها یا اخبار، بلکه ایرانی که در گفتگوهای شبانه، در صفهای صبحانه و در آشپزخانههای مشترک حضور دارد.
خوابگاهها نشان میدهند که چگونه افراد با سابقههای متفاوت میتوانند در کنار هم زندگی کنند. آنها ثابت میکنند که تفاوت، لزوماً تعارض نیست. میتوان با زبانهای مختلف حرف زد و همدیگر را فهمید. میتوان از فرهنگهای متفاوت آمد و به اشتراک گذاشت. میتوان در فضایی کوچک، جهان بزرگی ساخت.
شاید درس بزرگ خوابگاهها این باشد: زندگی جمعی، هنر است. هنری که یاد گرفتنش زمان میبرد، اما وقتی یاد گرفته شود، برای تمام عمر باقی میماند. هر کسی که روزی در خوابگاهی زندگی کرده، میداند که آن اتاق کوچک، بیش از یک مکان بود. آن، دانشگاه واقعی زندگی بود.